fehrest page back page


مفاهيمى كه بايد تصحيح گردد
حركت شتابزده اقتصادى در كشورهاى صنعتى مفاهيم و انديشه هايى را به وجود آورد و كشورهاى در حال توسعه كوشيدند تا از اين انديشه‏ها و به طور كلى از حركات و سكنات غرب تقليد كنند كه بايد اين مفاهيم اشتباه را كه در كشورهاى در حال توسعه و از آنجمله كشورهاى اسلامى وارد شده است، تصحيح كرد، هر چند كه ممكن است اين مفاهيم در زادگاه خود - كشورهاى صنعتى - درست باشد. از جمله اين مفاهيم و انديشه‏ها، گرايش به سوى صنعتى كردن جامعه است.
اول: صنعتى كردن جامعه‏

بايد گفت كه پرداختن به صنعت امرى ضرورى است و بحثى در آن نيست، زيرا بدون صنعت جامعه نمى‏تواند به مرحله خود اتكايى برسد، اما پذيرفته نيست كه صنعت به حساب مردم شكل بگيرد.
پاره‏اى از كشورهاى در حال توسعه، پذيرفته‏اند كه اشتغال زياد كارگران در بخش صنعت، معيار پيشرفت است، بويژه در زمانى كه نسبت آن به بخش كشاورزى بالاتر باشد، به عبارت روشنتر هر چه نقش كشاورزى كم شود و مردم به صنعت روى آورند، پيشرفت و ترقى محقق مى‏شود. بعنوان مثال، كشورهاى هند، بنگلادش، نپال، افغانستان و ويتنام را ذكر مى‏كنند كه 71% از نيروى كار در اين كشورها در بخش كشاورزى فعاليت دارد در حالى كه اين نسبت در كشورهاى امريكا 2%، كانادا 5% و آلمان 4% است.
وقتى كه توسعه در نظرشان، توليد فراوان كالا باشد، اين امر بيانگر اهميتى است كه براى توسعه قائلند، و در اين صورت معيار توسعه را بسيج نيروهاى انسانى و مادى به سوى صنعت مى‏دانند.
شايد اين طرز تفكر - بنابه دلايلى كه در اينجا مجال ذكر آن نيست - در امريكا، كانادا و آلمان صادق و عملى باشد. ولى بدين معنى نيست كه در كشورهاى جهان سوم كه مبتلا به كمبود كادر علمى، سرمايه و تجارب صنعتى اند، نيز صادق باشد. لذا تقليد از اين طرز تفكر براى كشورهاى جهان سوم مشكلاتى را ببار آورده است كه از آنجمله به موارد زير مى‏توان اشاره كرد:
- از هم پاشيدگى كشاورزى و نابسامانى وضعيت كشاورزان‏
- افزايش مهاجرت بى رويه از روستا به شهر و در نتيجه متراكم شدن جمعيت شهرها
- عدم توانايى موسسات اقتصادى در جذب مهاجرين‏
- بيكارى و به تبع آن بروز مفاسد اجتماعى از جمله رواج دزدى و...
- در نتيجه از هم پاشيدگى جامعه و ناتوانى دولتها در حل اين مشكل‏
اين مشكلات كمبود مواد غذايى را هم به دنبال داشته كه اين كشورها را مجبور ساخته است تا كه به استقراض خارجى از كشورهاى صنعتى روى آورند. به عبارت روشنتر بايد گفت: انديشه صنعتى شدن نه تنها پيشرفت مطلوب اقتصادى را بدنبال نداشته، بلكه موجب از هم پاشيدگى جامعه و خانواده و وابستگى فاحش به كشورهاى بيگانه شده است. اين واقعيت كشورهاى در حال توسعه است كه شيوه غربى را در پيش گرفتند.
نگاهى كوتاه به وضعيت اقتصادى اين كشورها پرده از اين مشكلات بر مى‏دارد. در حالى كه بهتر بود كشاورزى را فداى صنعت نمى‏كردند و خرابى روستا را به آبادانى شهر ترجيح نمى‏دادند. اكنون حال و روز اين كشورها به حال كلاغى مى‏ماند كه خواست راه رفتن كبك را بياموزد، راه رفتن خود را نيز از ياد برد بهتر بود اين كشورها - كه اساس اقتصادشان كشاورزى است برنامه‏هاى توسعه را به گونه‏اى تنظيم مى‏كردند كه صنعت تابع كشاورزى قرار مى‏گرفت و پس از آنكه كشاورزى گسترش يافت، و در تأمين غذاى خود به خود كفايى رسيدند، فعاليتهاى صنعتى را توسعه دهند لذا كشورهايى بايد به صنعت اولويت دهند كه نمى‏توانند در زمينه كشاورزى فعاليت داشته باشند. از اين رو بايد كشورها را به دو دسته تقسيم كرد: دسته‏اى كه در زمينه كشاورزى پيشرفت مى‏كنند و گروهى كه در زمينه حركت مى‏كنند و هر يك به نوبه خود به بشريت خدمت مى‏كنند.
بايد به جوامع بشرى به عنوان جامعه‏اى واحد نگاه كرد كه مرزها از ميانشان برداشته شده است، به طورى كه هر يك بتوانند در زمينه‏هاى مختلف توسعه با هم همكارى كنند و هر يك بنا به امكاناتى كه در اختيار دارد، نقشى را در توسعه ايفا كند. در نتيجه كشورهايى كه داراى سرمايه كشاورزيند، كشورهاى غير صنعتى باقى بمانند و كشورهايى كه از اين سرمايه محرومند، به صنعت روى آورند، اين برنامه را مى‏توان در ميان قشرهاى مختلف يك جامعه با توزيع وظايف و تقسيم كار بين آنها به اجرا در آورد. در اينجا بار ديگر به اهميت برنامه ريزى اشاره مى‏كنيم كه بايد بر اساس تعيين نيازهاى اهم و مهم تنظيم گردد. لذا پاره‏اى از كشورها بايد به كشاورزى اولويت دهند كه بيشتر كشورهاى جهان سوم در اين رديف قرار دارند. اين طرز تفكر با موضع اسلام كه كشاورزى را اساس زندگى مى‏داند و كشاورزان را گنجينه‏هاى زمين مى‏خواند، هماهنگ است. همانطور كه از رسول اكرم (ص) روايت شده است كه فرمود:
((الزارعون كنوز الله فى أرضه؛ كشاورزان گنجينه‏هاى الهى در زمينند.)) - التهذيب: 1/384 روايت 259. ?
امير المومنين عليه‏السلام نيز درباره كشاورزان به نيكى سفارش مى‏كرد.- كلينى: كافى 5/284، روايت 3. ?
دوم: معيارهاى نادرست‏

دسته بندى كشورهاى جهان به ثروتمند و فقير، توسعه يافته و در حال توسعه، بر اساس آمارهاى صورت مى‏گيرد كه مهمترين آنها، ميانگين درآمد ناخالص ملى است. روشن است آمارهايى كه اقتصاددانان از ميانگين درآمد ملى ارايه مى‏دهند، حالت واقعى جوامع را منعكس نمى‏كند. مرتضى قره باغيان يكى از اقتصاددانهاى ايرانى، ده مانع را كه بر سر راه محاسبه درآمد ملى قرار دارد، بر مى‏شمرد، و نتيجه مى‏گيرد كه نمى‏توان درآمد ملى را معيار دقيقى براى تعيين واقعيت اقتصادى جوامع بكار گرفت.
شايد بتواند گوشه‏اى از واقعيت اقتصادى را منعكس كند، اما بيانگر همه آن نيست. از سوى ديگر پيشرفت ملتها را نمى‏توان با اعداد و ارقام سنجيد و تا زمانى كه اين عوامل متغير باشد، تعيين ميزان كارآيى ملتها براساس آن، دشوار خواهد بود. البته گاهى اتفاق مى‏افتد كه كشورى در يك چشم بهم زدن از خواب غفلت بيدار مى‏شود و با تغيير اوضاع پيرامون خود، يك شبه راه صدساله ترقى را طى مى‏كند. به عنوان مثال مى‏توان، كشور تايلند را نام برد كه از كشورهاى در حال توسعه و درجه دوم يعنى داراى درآمد متوسط به شمار مى‏رفت ولى الان به كشورى صنعتى تبديل شده و محصولات آن از مرز قاره‏ها گذشته است. اينجاست كه بايد واقعيت روانى و كارآئى روحى ملتها را در مسير توسعه در نظر گرفت و البته عوامل ديگرى وجود دارد كه با اعداد و ارقام قابل سنجش نيست.
فرهنگ اقتصادى نهج البلاغه‏
الابيض: سفيد(نقره) Silver

منظور از سفيد، نقره و منظور از زرد، طلاست ابن خلدون مى‏گويد: على‏- شرباصى: احمد المعجم الاقتصادى الاسلامى، ص 90. ? عليه‏السلام مى‏فرمود: ((يا صفراء يا بيضاء غرى غيرى، اى زرد و سپيد(زر و سيم) ديگران را بفريبيد.)) - ابن خلدون: مقدمه ص 204. ?
الاجارة: اجاره Lease

اجاره عقد بر مالك شدن منفعت معلوم است در برابر عوض معلوم.
امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
أما وجه الاجارة فقوله تعالى: نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحياة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمة ربك خير مما يجمعون فأخيرنا سبحانه أن الاجارة أحد معايش الخلق...

اجاره، از اين فرموده خداوند فهميده مى‏شود: ((ما روزى آنها را در اين زندگى دنيا، ميانشان تقسيم مى‏كنيم. وبعضى را به مرتبت، بالاتر از بعضى قرار داده‏ايم. تا بعضى، بعضى ديگر را به خدمت گيرند(زخرف 43) خداوند به ما خبر داده است كه اجاره يكى از راههاى امرار معاش است.)) - ترجمه لمعه، ج 2، ص 1 ?
الاحتكار: احتكار Hoarding

به معنى جمع كردن و خوددارى كردن است و در اصطلاح عبارتست از: انبار كردن طعام به منظور گران فروختن. امام على عليه‏السلام در نامه‏اش به مالك اشتر مى‏فرمايد:
((فامنع من الحتكار؛ پس از احتكار منع كن.)) - نامه‏ها: 53. ?
احياء الموات: احياى موات(زمين باير) Revival

منظور احياى زمينى است كه در آن زراعت نشده و باير و بدون كشت و زرع باقى مانده است.
گويند: احياى موات، احياى زمين باير، با ساختن بنا بر روى آن يا با كشت و زرع است.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
من أحيى أرضا ميتة من المسلمين فليعمرها وليود خراجها الى الامام‏

هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند، بايد آنرا آباد نگه دارد و خراج آنرا به امام از اهل بيت من بپردازد - حر عاملى: وسايل الشيعة. 2/143 ?
الأجر: مزد، پاداش Reward

مالى است كه در ازاى منفعت و سود پرداخت مى‏شود. خواه كار، زمين يا وسيله باشد. امام مى‏فرمايد:
انما الاجر فى القول باللسان و العمل بالأيدى و الأقدام‏

اجر و ثواب، حاصل گفتار به زبان است و كردار به دست و پاى - كلمات قصار: 40. ?
الأسراف: اسراف، زيادى روى در مصرف Extravagance

عبارت است از: مصرف مال بسيار براى هدفى كوچك و بى ارزش. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف‏

بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه‏اى تبذير و اسراف است - خطبه‏ها: 126. ?
الاستثمار: بهره بردارى، سرمايه گذارى Exploitation

استثمر الشى‏ء: از چيزى بهره بردارى كرد. اين لفظ در سخنان اميرالونين به معنى متداول امروزى بكار رفته است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و بعضهم يحب تمثير المال؛ بعضى بارور ساختن مال را مى‏پسندند.)) يعنى افزايش مال از راه سرمايه گذارى و كار بر روى آن.- كلمات قصار: 90 ?
اعواز: نيازمندى money of Lack

از ماده ((عوز)) به معنى فقر و تنگدستى و سوء معيشت است.
الاقتصاد: ميانه روى، علم اقتصاد Economy

علمى كه درباره ثروت، سرمايه، كسب، مالكيت، هزينه و صرفه جويى بحث مى‏كند و نيز موضوعاتى از قبيل توليد، سرمايه گذارى، عوامل بهره ورى و خدماتى و مسائل پس انداز، و فقر غنى را مورد بررسى قرار مى‏دهد.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:((الاقتصاد ينمى القليل؛ ميانه روى ((كم)) را بسيار مى‏كند.)) - غرر: 1/92 ?
لا هلاك مع الاقتصاد؛ ميانه روى با هلاكت همراه نيست. - غرر: 6/262. ?
الاقتصاد نصف الموونة؛ ميانه روى (صرفه جويى) نيمى از هزينه است. - غرر: 1/151. ?
القطاع: اقطاع، تيول، زمينى را به اقطاع دادن Land disribution

استقطعه: از او خواست كه قطعه زمينى را به مالكيت وى در آورد، تا هر گونه كه مى‏خواهد در آن دخل و تصرف كند و اقطاع، آن است كه دولت زمينى را به شخصى واگذار كند تا از آن او گردد و از درآمد آن زندگى كند و ((أورضون، زمينها)) نيز ناميده مى‏شود و"قطيعة" جمع آن"قطائع" نيز به همين معناست. امام اميرالمومنين عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((ولا تقطعن لحاشيتك قطيعة؛ به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده)) - نامه‏ها: 53. ?
الأكارون و الأكار: كشاورزان، شخم زنان furrow To

شخم زنان؛ كسانى كه روى زمين كار مى‏كنند. در ((كافى)) آمده است:
و كان يكتب و يوصى بالفلاحين خيرا وهم الأكارون‏

در خصوص كشاورزان و همچنين شخم زنان به نيكى سفارش مى‏كرد- كلينى: كافى، 5/214/3. ?
امام مى‏فرمايد: ((الدنيا مزرعة ابليس و أهلها أثره حراثون، دنيا كشتگاه شيطان است و دنيا پرستان، شخم زنان و كارگران اويند)) - شرح نهج البلاغه: ج 20/325 رقم 720 ?
الانفاق: انفاق كردن، هزينه كردن Infeudation

هزينه كردن سرمايه در راه نياز. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:((طوبى لمن...أنفق الفضل من ماله؛ خوشا به حال كسى كه...زيادى مالش را انفاق كند)) - كلمات قصار: 118 ?
الأود: رنج، سختى، oneselfe Extert

به معنى زحمت و تلاش نيز هست، مى‏گويند: قام بأود عائلته: سختى با خانواده را به دوش كشيد.
امام عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((انى لعالم بما يصلحكم و يقيم أودكم؛ مى‏دانم داروى درد شما چيست و اين كژى را چگونه راست توان كرد)) - خطبه‏ها: 69 ?
البخل: بخل، بخل ورزيدن Avarice

محروم كردن انسان از مال خود، ايثار نكردن به هنگام نياز، اميرالمومنين (ع) فرمود:
((اذا بخل الغنى بمعروف باع الفقير آخرته، هر گاه توانگر از بخشيدن مال خود بخل ورزد، فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت)) - كلمات قصار: 363 ?
البقاع: قطعه‏اى زمين land of Piece

و معنى ديگر آن، آبگير است، مفردش بقعة است. امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((...فانكم مسوولون حتى عن البقاع و البهائم؛ زيرا شما مسئول هستيد، حتى در برابر زمينها و ستوران)) - خطبه‏ها: 166 ?
بيت المال: بيت المال treasury Public

خزانه اموال عمومى، و داراى احكام خاصى در دين است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و لا ينبغى لى أن أدع الجند و المصر و بيت المال و جباية الارض...ثم أخرج فى كتيبة أتبع أخرى‏

شايسته نيست كه من لشكر و شهر و بيت المال و گرد آورى خراج...را واگذارم و با فوجى از لشكر بيرون آيم و در پى فوجى ديگر شتابم - خطبه‏ها: 118 ?
البيع: خريد و فروش Selling

خريد و فروش كالا در ازاى قيمت، از كلمات اضداد است؛ مانند: ((بعته هذا الثوب؛ لباس را فروختم و بهايش را گرفتم)) و ((بعته هذا الثوب؛ لباس را خريدم و قيمتش را پرداخت كردم)) و بياعة جمعش بياعات، به معنى كالا يا جنس مورد معامله است.
امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:((فى كثير منهم(التجار)تحكما فى البياعات؛ بسيارى از آنان(تاجران) به ميل خود براى كالاى خود بها مى‏گذراند)) و- نامه‏ها: 53. ? بيع در اين گفتار امام بكار رفته است: ((فيستحلون الخمر بالنبيذ...والبا بالبيع؛ حرام خدا را حلال شمارند، و شراب را نبيذ نام نهند و حلال كنند و ربا را عنوان خريد و فروش دهند)) - خطبه‏ها: 155 ?
التراب: خاك Dust

جمع آن أتربه و تربان، به معنى زمين و نعمتهاى آن است، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
من وجد ماء و ترابا ثم أفتقر فأبعده الله‏

هر كس آب و خاك بيابد، باز هم فقير باشد، خداوند او را از رحمت خود دور كند - وسائل الشيقه 17/41 ?
التبذير: بيهوده مصرف كردن Waste

عبارت است از مصرف در موارد غير ضرورى يا بيهوده مصرف كردن؛ در حالى كه اسراف به معناى مصرف بيش از حد، در موارد نيازست. از ريشه ((بذر، پراكند، گرفته شده است.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((اعطاء المال فى غير حقه اسراف و تبذير؛ بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه‏اى تبذير و اسراف است)) - خطبه‏ها: 126 ?
التبر: طلا، طلاى خام Gold

واحدش ((تبره)) به معنى طلاى سكه نزده و ريخته نشده است.
هنگامى كه سكه زده شود دينار يا درهم نام دارد. تنها به ((طلا)) گويند. گاهى به نقره نيز اطلاق مى‏گردد. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا؛ بخدا سوگند از دنياى شما پاره زرى نيندوخته‏ام))- نامه‏ها: 45 ?
التجارة: بازرگانى Trace

عبارت است از دخل و تصرف در سرمايه براى رسيدن به سود، و گفته شده كه عبارت است از: خريد چيزى كه با سود فروخته شده باشد. و نيز گفته‏اند: تجارت تصرف در سرمايه و دگرگون آن است براى رشد سرمايه. اين كلمه در سخنان اميرالمومنين بسيار وارد شده است. از آنجمله مى‏فرمايد:
((ولا قوام لهم...جميعا الا بالتجار؛ و آنان استوار نمانند مگر به بازرگانان)) - نامه‏ها: 53 ?
((الرعية طبقات...منها التجار؛ بدان كه رعيت را صنفهايى است...و صنفى بازرگانان اند)) - نامه‏ها: 53 ?
التراف: فراوانى نعمت، در رفاه بودن، خوشگذرانى Seeking -Pleasure

در نعمت بودن، رفاه داشتن، رجل مترف، برخوردار از نعمت فراوان. امام عليه‏السلام معاويه را از اينگونه وصف مى‏كند: فانك مترف، تو مردى هستى غرق در ناز و نعمت)) - نامه‏ها: 10 ?
التنافس: رقابت كردن Gompetition

نفس، نافس نفسا فلانا فى الامر: به او فخر فروخت و با او رقابت كرد.
تناقس القوم فى الامر: در آن مبالغه كردند، زياده روى كردند و گويى كه هر كدام مى‏خواست نيروى خود را ظاهر كند. اين كلمه در سخنان حضرت وارد شده است، جايى كه در خصوص پيشى گرفتن از هم فرمايد: ((هذا ما كنتم تتنافسون فيه بالامس؛ اين‏ها چيزهايى هستند كه ديروز براى به دست آورد نشان با هم رقابت مى‏كرديد)) - كلمات قصار: 186 ?
و درباره رقابت در امور حكومتى مى‏فرمايد:
((لم يكن الذى كان منا فسة فى سلطان؛ آن كارها كه از ما سر زد، نه براى همچشمى بود و نه رقابت در قدرت)) - خطبه‏ها: 131 ?
الثروة: ثروت Affluence

از ريشه ((ثرا)) گرفته شده، به معنى زيادى در مال و قوم است. و در اصطلاح: هر چيزى كه بتواند نيازهاى انسان را بر طرف كند و محدود باشد و همين مفهوم براى مال هم بكار مى‏رود، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و بلغتها أزكى من ثروتها؛ و به اندك روزى آن(دنيا) قانع شدن، بهتر است از ثروت آن)) - كلمات قصار: 359 ?
و ((الثراء)) به معنى ((مال زياد)) است و أثرى الرجل؛ مالش بسيار شد و ثرى القوم و أثروا؛ اموالشان بسيار گشت. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((...ان قيل أثرى قيل أكدى،...اگر گويند كه توانگر شد، بى درنگ بانگ برآيد كه تهى دست گرديد)) - كلمات قصار: 359 ?
الثمن: بها، قيمت، ارزش Price

ارزش هر چيزى است و نيز استحقاق هر چيزى است، و گويند، ((ثمن)) براى چيزهاى مادى بكار مى‏رود و جمع آن ((اثمان)) است. امام عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و يأكل قرص الشعير من ثمنها، سپس از بهاى آن قرص جوينى مى‏خورد)) - خطبه‏ها: 159 ?
الجباية: جمع آورى Gollection

جمع آورى زكات يا مال است، گويند: ((جبى المال أو الخراج؛ مال يا خراج را گرد آورى كرد))
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد، لا ينبغنى لى أن أدع الجند...و جباية الارض؛ شايسته نيست كه من لشگر و...و گرد آورى خراج را وا گذارم)) - خطبه‏ها: 118 ?
الجد: تلاش، كوشش، جديت Serious

از ماده جد(تلاش كرد)گرفته است و جد فى الامر؛ آنرا محقق ساخت، در آن اهتمام ورزيد. أجد فى الامر؛ جديت بخرج داد ضد هزل(جدى نگرفت) است. اجتهد و أجد فى الامر: آنرا محقق ساخت و از عهده آن بر آمد. اميرالمومنين عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((جدك لا كدك؛ جديت كن نه تلاش بيهوده)) - ابن ابى الحديد: 20/341 رقم 918 ?
الجدب: خشكى، بى آبى، قحطى Infertillity

الجدب(عيب جويى) جدب جد با فلانا؛ از او عيب جويى كرد. و جدب جدوبة المكان؛ آبش قطع شد و زمين خشك و بى گياه گرديد. أجدب القوم؛ دچار قحطى شدند.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد
قبل الارض بعد جفونها و أخرج نبتها بعد جدوبها

زمينى را كه خشك شده بود، آب داد، و پس از خشكسالى در آن گياه رويانيد - خطبه‏ها: 227. ?
الجهد: تلاش، كوشش Effort

جهد فى الامر جهدا: در آن كار كوشش كرد جهد؛ به رنج و مشقت رسيد.
جاهد مجاهدة و جهادا: تمام توانش را بكار گرفت. اجتهد فى الامر: در حد توانايى كوشيد.
ثم عمرتم فى الدنيا ما الدنيا باقية، ما جزت أعمالكم عنكم و لو لم تبقوا شيئا من جهدكم...

تا دنيا باقيست، در همين حال بمانيد، اين اعمال و نهايت كوششى كه در طاعت او بكار مى‏بريد... - خطبه‏ها: 51. ?
الجو: هوا، فضا، جو Air

ميان آسمان و زمين، جمع آن اجواء است، گشادگى وادى، خشكى پهناور.
جو هر چيزى به معنى درون و داخل آن است. و نيز به حالتى از سرما، گرما، رطوبت و بادها اطلاق مى‏گردد، و در كشاورزى و حمل و نقل دريايى و هوايى موثر است. امام على عليه‏السلام درباره آفرينش جهان فرمايد: ((فتق الأجواء وشق الأرجاء؛ خداوند سبحان فضاهاى شكافته را پديد آورد و به هر سو راهى گشود.)) - خطبه‏ها: 1 ?
((فرفعه فى هواء منفتق و جو منفهق؛ آنگاه خداى تعالى آن كفها به فضاى گشاده، فرا برد)) - خطبه‏ها: 1 ?
الجود: بخشش Liberality

به معنى كرم و بخشيدن بدون چشمداشت عوض است، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
الجود حارس الأعراف و العلم فدام السفيه‏

سخاوتمندى، پاسدارى آبروهاست و بردبارى، دهانبند بى خرد - كلمات قصار: 202 ?
العدل يضع الأمور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها

عدالت هر چيز را بر جاى خود مى‏نهد و بخشندگى آن را از جاى خود بيرون مى‏نهد - كلمات قصار: 429 ?
الحرث: كشت، كشاورزى earth the Totill

به معنى جمع و كسب مال است، الحرث(كشت)، زمينى كه بوسيله بذر پاشيدن، تخم كاشتن و غرس نهال سرسبز و داراى گياه شود، امام مى‏فرمايد:
المال و النبون حرث الدنيا و العمل الصالح حرث الاخرة

مال و فرزندان كشته اين جهان اند و عمل صالح كشته آخرت است - خطبه‏ها: 23 ?
الحرص: آزمندى Ambitious

خواستن با تلاش براى رسيدن به چيزى گفته شده: حرص ضد قناعت و زوال نعمت ديگران را خواستن است و نيز به معنى خواستن چيزى كه قسمت انسان نباشد. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((فان البخل و الجبن غرائز شتى؛ بخل ترس و آزمندى، خصلتهاى گوناگونى هستند)) - نامه‏ها: 53 ?
الحسب: شرافت نسب Descent

به معنى مال و نيز شرافت و بزرگوارى از آباء و اجداد. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((من أبطأبه عمله لم يسرع به حسبه)) هر كه در كارها درنگ كند، شرف نسب، سبب سرعت در كارش نشود. - كلمات قصار: 22. ?
الحسد: حسد ورزيدن، رشك بردن Grundge

زوال نعمت ديگرى را خواستن. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و انما طلبوا هذه الدنيا حسدا لمن أفاءها الله عليه‏

بر كسى كه خداوند حكومت را بر عهده او نهاده است، رشك مى‏برند.- خطبه‏ها: 168. ?
الحق: حق، درستى، حقيقت truth The

به معنى نصيب، بهره نيز هست. و حق حقا: ثابت شد، واجب شد، سزاوار شد. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و أعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق، حق الوالى على الرعية و حق الرعية على الوالى‏

بزرگترين حقى كه خداوند تعالى از آن حقوق واجب گردانيده. حق والى است بر رعيت و حق رعيت است بر والى. - خطبه‏ها: 207. ?
الحكرة: احتكار Rondom

اشترى السلع حكرة؛ كالا را به صورت يكجا و عمده خريد. و گفته شده، جزافا: كالا را بدون آنكه وزن و مقدار آن معلوم باشد، خريد.
الخراج: ماليات، خراج Landerenue

الاتاوة(باج و خراج) است و جمع آن اخراج، أخاريج و أخرجه است. و خراج يعنى آنچه از سود يا كرايه زمين بدست آيد و نيز آنچه را كه حاكم دريافت. و بر ضريبة، جزيه و مال الفى‏ء تعلق مى‏گيرد و غالبا به ماليات زمين اطلاق مى‏گردد. امام على عليه‏السلام فرمايد:
هذا ما أمر به على...مالك...حين ولاه مصر... جباية خراجها و جهاد عدوها...

اين فرمانى است از بنده خدا، على...به مالك...هنگامى كه او را فرمانروايى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد، و با دشمنانش پيكار كند و... - نامه‏ها: 53. ?
الدرهم: درهم Dirham

كلمه‏اى فارسى معرب است و جمع آن درهم و دراهيم و عبارت است از شصت عشير و عشير يك دهم قفيز است و قفيز يك دهم جريب و دراهم، شش دانق است. اين كلمه در زمان اميرالمومنين متداول بوده است، زيرا امام مى‏فرمايد:
فلم ترغب فى شراء هذه الدار بدرهم فما فوق‏

و تو حتى يك درهم - و چه جاى بيش از آن - رغبت نمى‏كردى كه به بهاى اين خانه دهى - نامه‏ها: 3. ?
الدولة: دولت، حكومت، سرمايه‏اى كه دست به دست مى‏گردد State

مالى كه رايج است و به قومى اختصاص دارد. و الدولة: به معنى انتقال از حالت سختى و گرفتارى به حالت رفاه و آسايش است. و از آن جهت دول ناميده مى‏شود، چون از سوى گروه و جماعات دست به دست مى‏گردد و هر روز از آن گروهى است، به معنى رواج مال و سرمايه نيز هست. در يكى از گفتارهاى امام آمده است. ((فيتخذوا مال الله دولا؛ مال خدا را ميان خود دست به دست گردانند)) - نامه‏ها: 62. ?
همچنين به معنى حكومت نيز به كار مى‏رود و در گفتار امام به مالك آمده است:
يا مالك انى وجهتك الى بلاد قد جرت عليها دول قبلك من عدل و جور

اى مالك بدان كه تو را به بلادى فرستاده‏ام كه پيش از تو دولتها ديده، برخى دادگر و برخى ستمگر - نامه‏ها: 53. ?
الدين: دين، بدهكارى Debt

مالى كه بر عهده و ذمه شخص است يا با عقد قرار داد، يا به واسطه استهلاك و يا وام گرفتن و جمع آن ديون است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
ان الرجل اذا كان له الدين الظنون، يجب أن يزكيه، لما مضى اذا قبضه‏

هر گاه كسى را دين الظنون باشد، بايد هنگامى كه آنرا مى‏ستاند زكاتش را بدهد - الفاظ غريب: 6. ?
الدينار: دينار islamicera early of coin Agold

كلمه‏اى فارسى است كه معرب شده است و اصل آن دنار به تشديد نون است و جمع آن دنانير است و دينار معادل شصت حبه جو يا خردل است و يك مثقال از طلا را دينار گويند. اين لفظ در دوره اوليه اسلامى به معنى مثقال طلا بكار رفته است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((بلغنى انك ابتعت دارا بثمانين دينارا؛ شنيده‏ام خانه‏اى خريده‏اى به هشتاد دينار)) - نامه‏ها: 3. ?
الذخيرة: پس انداز، اندوخته Reserve

ذخر الشى‏ء: آن چيز را براى وقت نيازمندى پنهان كرد يا براى دنيا و آخرتش آماده ساخت. پس انداز مازاد سرمايه، براى زمان نياز است، كه اگر به نيت رسيدن به ثواب آخرت باشد، كارى پسنديده است. امام عليه‏السلام به مالك مى‏گويد:
لا يثقلن عليك شى‏ء خففت به الموونة عنهم فانه ذخر يعودون به عليك فى عمارة بلادك‏

كاستن از خراج بر تو گران نيايد زيرا اندوخته‏اى شود براى آبادانى بلاد تو باشد و نيز مى‏فرمايد:
فليكن أحب الذخاير اليك ذخيرة العمل صالح‏

بايد بهترين اندوخته‏هاى نزد تو، اندوخته كار نيك باشد - نامه‏ها: 53. ?
الذراع: مقياس طول dhar of Plureal

ذرع الثوب: با مقياس ذراع لباس را اندازه گرفت كه شش مشت است.
الذرع وسيله اندازه‏گيرى است خواه چوب باشد يا فلز. ذراع الرجل: به آن مرد به ذراع فروخت نه به عدد و تخمين. امام على عليه‏السلام در نامه‏اش به معاويه مى‏نويسد:
ألا تربع أيها الانسان على ظلعك و تعرف قصور ذرعك‏

اى آدمى چرا به جاى خود نمى‏نشينى و نمى‏خواهى كاستيهاى خود را بشناسى؟ - نامه‏ها: 28. ?
الذهب: زر، طلا God

امام على عليه‏السلام هر دو لفظ ((ذهب)) و ((تبر)) را به يك معنى بكار برده است. امام عليه‏السلام درباره ((ذهب)) مى‏گويد: ((فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك؛ پس همچنانكه زر و سيمت را حفظ مى‏كنى، زبانت را هم حفظ كن)) - كلمات قصار: 373. ?
الربح: بهره، سود Gain .Interset

قضاوت ميان قيمت هزينه و فروش است كه هنگام فروش بدست مى‏آيد و بدون فروش، ((ربح)) ناميده نمى‏شود. مقدار بهره بر اساس رضايت بين طرفين(فروشنده و خريدار) است.
امام على عليه‏السلام از كاروانسراى ابن ابى محيط كه در آن شتر نگهدارى مى‏شد، اطلاع يافت و فرمود:
يا معاشر السمامرة أقلوا الأيمان فانها للسلعة، ممحقة للربح‏

اى گروه دلالان كمتر سوگند ياد كنيد كه موجب عدم رواج كالا و از بين رفتن سود است - كلينى: كافى 5/162. ?
الربا: ربا Usuay

به معنى، زيادت و افزونى است، ربا الماء يربو: زياد شد، بالا آمد، و در شرع زيادتى مال است از عوض شرط براى يكى از دو طرف عقد، و نيز زيادتى مال است و بدون عقد تبايع و در شرع حرام است و گاهى در نتيجه عدم آگاهى به احكام اتفاق مى‏افتد: من اتجر بغير فقه فقد ارتطم فى الربا؛ هر كه علم نداند و تجارت كند، در ورطه ربا افتد)) - كلمات قصار: 349. ?
الرزق: روزى Sustenace

آنچه را خداوند به حيوان ارزانى دارد تا بخورد و حلال و حرام را در بر مى‏گيرد و گفته‏اند؛
الرزق: عطا و بخشش جارى را گويند چه دنيوى باشد چه اخروى، امام مى‏فرمايد:
تكفل لكم بالرزق و أمرتم بالعمل؛ روزى شما را بر عهده گرفته و شما را به عمل فرمان داده)) - خطبه‏ها: 113. ?
الرخاء: آسايش، فراخى نعمت Favour

از ماده رخى(نرم شد، آسان گرديد، سست و شكننده شد) و رخا العيش(زندگى فراخ و آسان شد). اميرالمومنين على عليه‏السلام در توصيف پيامبر (ص) مى‏فرمايد:
اللهم أجمع بيننا و بينه فى برد العيش و قرار النعمة...و رخاء الدعة

بار خدايا، ما و او را در يك زندگى خوش و گوارا، در كنار هم قرار ده، در آنجا كه قرار گاه نعمت توست...زندگى با فراخى نعمت)) - خطبه‏ها: 72. ?
الرشوة: رشوه Bribery

داراى دو معنى لغوى است: أرشى الدلو: به دلو رسن بست. أرشى القوم فى دمه، آن گروه در خون وى شريك شدند. و از كسبهاى حرام است. امام عليه‏السلام درباره كسانى كه نبايد تصدى امور مسلمانان را به او واگذار كرد، مى‏فرمايد:
و لا المر تشى فى الحكم فيذهب بالحقوق، و يقف بهادون المقاطع‏

و نه كسى، كه در داورى رشوه مى‏ستاند، تا رشوه گيرنده حقوق مردم را از ميان برده و در بيان احكام و حدود الهى توقف نمايد - خطبه‏ها: 131. ?
الرعى، Pastor

رعى الامير رعيته، امير از رعيت خود نگهدارى كرد و امورش را سامان داد. و رعى عليه حرمته؛ حرمتش را پاس داشت. و جمع راعى، رعاة و رعيان است. و راعى: هر كسى كه اراده امور قومى را بر عهده داشته باشد. جمع رعيت، رعاياست. رعايا القوم: عموم مردم كه زير پرچم راعيند. رعية الملك: اشخاص تحت اوامر او را گويند. رعية الاسقف نيز به همين معناست. رعى الماشية؛ ستور را در علف رها كرد تا بچرد. و هر دو كلمه در گفتار اميرالمومنين عليه‏السلام وارد شده است: معنى اول ((اذا أدت الرعية الى الوالى حقه؛ زمانى كه رعيت حق خود را نسبت به والى بگذارد)) - خطبه‏ها: 207. ?
معنى دوم ((أتمتلى السائمة من رعيها؛ آيا آن گوسفند از علف اشباع گشته...)) - نامه‏ها: 45. ?
الرياش: جامعه فاخر مال، اسباب و اثاثيه و جامه فاخر، ارزانى و فراوانى نعمت. Wellcloting

راشه الله و ريشا: ظاهرش نيكو شد و به خير دست يافت چنانكه بر او ظاهر بود. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((ألبسكم الرياش و أسبغ عليكم المعاش؛ خداوندى كه بر شما جامه پوشيد و وجه معاش شما بفراوانى مهيا داشت)) - خطبه‏ها: 181. ?
الزخرف: زينت، زيور Flash

به معنى طلاست، هر چيز زراندود را بدان تشبيه كنند، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا و زخارفها؛ هر گاه به آن مى‏نگرم، به ياد دنيا و زيورها و زينتهايش مى‏افتم)) - خطبه‏ها: 159. ?
الزرع: زراع، كشاورز Gultivator

زرع زرعا: كشت يا بذر را در زمين پاشيد. جمع آن زراع، زراعون و زراعة: كسى كه بسيار كشت كند.
امام على عليه‏السلام: ((يرهبا(الجرادة) الزراع فى زرعهم؛ كشاورزان به سبب كشته‏هاى خود از آن بيما كند)) - خطبه‏ها: 126. ?
الزكاة: زكات Zakat

در لغت به معنى افزونى، رشد و نمو و پاكيزگى است، در اصطلاح شرع عبارت است از: حقى واجب در مالى مخصوص از آن مالكى مخصوص، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا لأهل الاسلام‏

زكات را با نماز، سبب تقرب مسلمانان به خدا قرار داده است. - خطبه‏ها: 210. ?
السرف: زياده روى Extrevagancy

تجاوز از حد معين، امام على فرمايد: اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف؛ بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه‏اى از تبذير و اسراف است)) - نامه‏ها: 53. ?
السعر: قيمت، نرخ، بها Price

جمع آن أسعار است أسعروا و سعروا تسعيرا: روى نرخ كالا توافق كردند.
امير المومنين‏عليه‏السلام مى‏فرمايد:
وليكن البيع سمحا بموازين عدل و أسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع‏

بايد خريد و فروش به آسانى صورت گيرد و بر موازين عدل، به گونه‏اى كه در بهانه، فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف شود - نامه‏ها: 53. ?
السعى: تلاش كردن، كار كردن Traing

سعى الرجل يسعى سعيا: رفت، دويد، نيز به معنى كاركرد، كسب نمود.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((فاسع فى كدحك؛ سخت بكوش)) - نامه‏ها: 31. ?
السفتجة: سفته note Promissory

به معنى محكم است. عبارت است از: وام دادن براى رفع خطر راه و نيز به معنى((بيمه)) گفته شده است. و در المصباح المنير آمده است: ((السفتجه)) كلمه‏اى فارسى است كه معرب شده است و بعضى آن را اينگونه تفسير كرده‏اند: نوشته‏اى كه صاحب مال به وكيل خود مى‏نويسد كه مالى را به عنوان وام پرداخت كند تا او را از خطر راه ايمن نگه دارد. - الفيتورى: المصباح المنير، ص 278. ?
همچنين سفته عبارت است از اينكه شخصى پولى را به عنوان وام، نه به عنوان وديعه، در اختيار تاجرى قرار مى‏دهد تا آن را به دوستش در شهرى ديگر پرداخت نمايد. چون تاجر عين آن مال را نمى‏دهد، بلكه مالى مثل آن را پرداخت مى‏كند، از اينرو وديعه نمى‏باشد. اين مال براى آن پرداخت مى‏گردد كه وام گيرنده براى رفع خطر راه استفاده كند. به عبارت ديگر، شخصى به كسى وام بدهد، و آن را وام گيرنده در شهرى كه وام دهنده مى‏خواهد، در اختيارش قرار دهد، تا براى رعف خطر راه استفاده كند. به معنى حواله نيز هست، و گفته شده كه سفته آن است كه در شهر خود مالى را به كسى كه قصد سفر به شهرى را دارد، بدهى، و اين شخص در شهر، واسطه‏اى داشته باشد و تو بتوانى پول را از آن واسطه بگيرى و براى رعف خطر راه از آن استفاده كنى. و كلمه سفاتح جمع سفتجه در كلام اميرالمومنين عليه‏السلام آمده است: امام مى‏فرمايد:
لا بأس أن يأخذ الرجل الدراهم بمكة و تكتب لها سفاتح يعطوها بالكوفة

عيبى ندارد كه شخصى در مكه درهمهايى را بگيرد و براى آن سفته هايى بنويسد و آن درهمها را در كوفه پس دهد. - كلينى: الكافى 5/256. ?
السفيه: نادان، كم خرد Silly

در صحاح جوهرى آمده است: السفه ضد حلم است و در اصل به معنى سبكى و حركت است. راغب اصفهانى مى‏گويد: به معنى سبكى در بدن است و از همين معنى گفته مى‏شود: زمام سفيه: لگامى كه بسيار مى‏لرزد. و ثوب سفيه: لباس نامرغوب. و به خاطر كم خردى به خفت و خوارى نفس به كار رفته است. حكم سفيه آن است كه او را از دخل و تصرف در مالش مانع شوى. بر اساس آيه ((و لا توتوا السفهاء أموالكم؛ اموالتان را بدست سفيهان ندهيد)) - نساء 51. ?
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد ((آسى أن يلى أمر هزه الامة سفهاوها؛ اندوه من از اين است كه مشتى بيخردان و تبهكاران اين امت، حكومت را به دست گيرند)) وقتى شرع اجازه نمى‏دهد كه اينان اختيار مالشان را- نامه‏ها: 62. ? داشته باشند، چگونه مى‏توانند بر جان مردم حاكم باشند.
السلعة: كالا Goods

به معنى كالاست، كلمه عرض و عين مترادف آن است و به غير از درهم و دينار و پول رايج اطلاق مى‏گردد. سلع در لغت به معنى مثل و همزاد است. ((هذا سلع ذاك)) اين مانند اوست ((غلامان سلعان)) دو پسر همسن و سال. و جمع السلعة، سلع است. به معنى كالا و هر چه كه مورد معامله قرار مى‏گيرد. امام على عليه‏السلام فرماييد: ولا سلعة أنفق بيعا و أغلى ثمنا من الكتاب؛ هيچ متاعى رواجتر و گرانبهاتر از كتاب نيست)) - خطبه‏ها: 17 ?
السلف: پيش فروش money Hdvance

بيعى است كه ثمن آن مشخص و معلوم باشد و آنرا نقدا در مجلس معامله تحويل دهند و مثمن در آن كلى و مضمون در ذمه و مضبوط و به مدتى معلوم، مدت دار باشد و همان بيع سلم است.- ترجمه كتاب لمعه: ج اول، ص 216 ?
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
لابأس بالسلف مايورن فيما يكال و ما يكال فيما يوزن‏

بيع سلف در مورد كالايى كه پيمانه و وزن معلوم دارند، اشكالى ندارد- التهذيب: 7/44/192 ?
السهم: بهره، سهم Share

بهره و نصيب و جمع آن أسهم و سهمان و سهام و سهمة است. امام على عليه‏السلام فرمايد:
((لم يمنعهم سهمهم من الاسلام؛ ولى از سهمى كه اسلام برايشان معين كرده بود، منعشان ننمود.))
السمسرة: دلالى Brokevage

سمسار، واسطه ميان فروشنده و خريدار است. جمع آن سماسره است، سمسار زمين، يعنى كسى كه نسبت به آن آگاهى دارد. امام على‏- فيروز آبادى: قاموس المحيط، ص 526 ? عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((يا معاشر السماسرة، أقلوا الأيمان؛ اى گروه دلالان، كمتر سوگند ياد كنيد)) - كلينى: كافى، 5/162/2. ?
السوق: بازار Market

سوق به صورت مذكر و مونث بكار مى‏رود. و از سوق الناس(كالاهاى مردم) گرفته شده است. به محل خريد و فروش كالا گفته مى‏شود. امام عليه‏السلام در توصيف منافقين مى‏فرمايد:
قد أعدوا لكل باب مفتاحا و لكل ليل مصباحا، يتوصلون الى الطمع باليأس ليقيموا به أسواقهم، ينفقوا، ينفقوا أعلاقهم...

براى هر درى كليدى، براى هر شبى چراغى،...مهيا كرده‏اند. نوميد نمايى را وسيله آزمندى خود سازند، تا بازار خود گرم نگه دارند و كالاى خود به بهايى بيشتر بفروشند... - خطبه‏ها: 185 ?
السوم: عرضه كالا براى فروش Price the ask To

عرضه كالا براى فروش و از ماده سام(بدنبال چيزى رفتن است) به دو مفهوم مركب بكار مى‏رود رفتن به همراه خواستن. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((وهم خلالكم يسومونكم ما شاؤوا؛ خود در ميان شما هستند و هر آزار كه خواهند بر شما روا دارند)) - خطبه‏ها: 185 ?
الشوح: بخل، آزمندى (money other from )Avarice

بخل ورزيدن انسان به مال غير خود، و در نهايه آمده است: بخل شديد را گويند و خوددارى و منع در شح شديدتر از بخل است، نيز به معنى بخل ورزى با حرص است. اميرالمومنين مى‏فرمايد:
فى كثير منهم ضيقا فاحشا و شحا قبيحا

بسيارى از ايشان را روشى ناشايسته است و حريص اند و بخيل - نامه‏ها: 53. ?
شرطى Policeman

جمع شرط، شرطه است، آنان گروهى از ياران برگزيده والى اند.
و از شغلهاى نكوهيده است، امام على عليه‏السلام درباره نيمه شب مى‏فرمايد:
انها لساعة لا يدعو فيها عبد الا استجيب له الا أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا

اين ساعتى است كه هيچ بنده‏اى به درگاه خداوند دست بر دعا بر ندارد مگر آنكه دعايش مستجاب شود. مگر عشريه بگير(باجگير) يا كسى كه كارهاى مردم را به حكومت يا شرطه گزارش كند يا شرطه. - كلمات قصار: 101. ?
الشراء: خريدن Sail

شريت المتاع أشريته: كالا را در ازاى قيمت خريدم يا فروختم. از اضداد است و اسم فاعل آن، شارى و جمع آن شراة است، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
فلم ترغب فى شراء هذه الدار بدرهم و فوقه‏

تو حتى يك درهم - و چه جاى بيش از آن - رغبت نمى‏كردى كه به بهاى اين خانه دهى)) - نامه‏ها: 3. ?
الشرك: مشاركت Participation

شركت و مشاركت به معنى درهم كردن دو ملك است، و نيز به معنى آن است كه يك شى‏ء از آن دو نفر يا بيشتر باشد، خواه مادى باشد خواه معنوى. مانند: مشاركت انسان و حيوان در حيوانيت و شرك به معنى اشتراك در زمين است. و عبارت است از اينكه صاحب زمين آن را در اختيار ديگرى قرار دهد به نسبت يك دوم يا يك سوم يا غير آن.
امام درباره شريكان اموال صدقه مى‏فرمايد:
و ان لك فى هذه الصدقة نصيبا مفروضا حقا معلوما و شركاء أهل مسكنة و ضعفاء ذوى فاقة

ترا در اين صدقه نصيبى است ثابت و حقى است معلوم و نيز ناتوانان و بينوايان با تو شريك اند - نامه: 26 ?
الشكر: سپاسگزارى Thank

نيكى و سپاسى كه انسان در برابر نعمت اظهار مى‏دارد، خواه با زبان باشد يا با دست يا با قلب اميرالومنين على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((الشكر زينة الغنى؛ سپاسگزارى، آرايش توانگرى است)) - كلمات قصار: 65 ?
الصدقة: صدقه Alms

به معنى عطيه بخشش است كه به نيت رسيدن به پاداش الهى پرداخت مى‏شود. عطيه‏اى كه به نيت پاداش داده شود نه به منظور احترام و بزرگداشت.
راغب مى‏گويد: صدقه، چيزى است كه انسان به قصد تقرب از مالش خارج مى‏كند مانند زكات ولى صدقه در اصل به چيزى كه از روى اختيار داده شود، اطلاق مى‏گردد و زكاة براى واجب. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: استنزلوا الرزق بالصدقة؛ روزه را به صدقه دادن فرود آوريد)) - كلمات قصار: 132. ?
الصرف: تبديل پول Exchange

به معنى، چيزى را از حالتى به حالت ديگر در آوردن، يا به غير آن تبديل كردن، مى‏گويند: صرفته(او را از راه خود باز گردانم) خداوند مى‏فرمايد ((ثم صرفكم عنهم؛ سپس شما را از آنان باز گردانيد) و از همين ماده است: تصريف الرياح(دگرگونى بادها) تصريف الكلام(دگرگون ساختن كلمات) تصريف الدراهم(تبديل كردن دينارها) صرف، عبارت است از تبديل پولى به پولى ديگر، و در شرع فروختن بعضى از اثمان (طلاو نقره) است در برابر مانند آنها اين معنى در كلام اميرالمومنين على عليه‏السلام آمده است كه مى‏فرمايد:
لوددت معاوية صار فنى بكم صرف الدينار بالدرهم‏

دلم مى‏خواهد معاويه با من معاملتى كند چون صرافى كه به دينار و درهم كند. - خطبه‏ها: 96 ?
الصلاح: اصلاح Correction

صلاح ضد فساد است، در بيشتر كاربردها به افعال اختصاص دارد و در گفتارهاى امير المومنين عليه‏السلام بسيار وارد شده است. از مواردى كه به اين موضوع ارتباط پيدا مى‏كند، رابطه روزى با اصلاح نفس است. كه فقر و تنگدستى و هر گونه فساد بدى را كه از فقر ناشى مى‏شود، در انسان از بين مى‏برد. امام عليه‏السلام در اين باره به مالك مى‏گويد:
ثم أسبغ عليهم الأرزاق فان ذالك قوة لهم أستصلاح أنفسهم‏

در ارزاقشان بيفزاى، زيرا فراوانى ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نيرو دهد. - نامه‏ها: 53. ?
صوافى الاسلام: اراضى به غنيمت در آمده Earth Booties

صوافى جمع صافية(زمين به غنيمت گرفته شده است) و صوافى‏- شرح محمد عبده، ص 616. ? الاسلام(زمينهايى كه به غنيمت در آمدند). اما على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و اجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما كم غلات صوافى الاسلام فى كل بلاد

براى اينان در بيت المال خود، حقى مقرر دار و نيز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام هر شهرى را به آنان اختصاص ده - نامه‏ها: 53. ?
الصناعة: صنعت Industry

از ريشه صنع(خوب كار كردن) است و هر صنعى، فعل است. ولى هر فعلى، صنع نيست مكانهاى شريف را مصانع گويند : ((و تتخدون‏- راغب اصفهانى: مفردات 280 ? مصانع، عمارتهاى بلند بنا مى‏كنيد)) - شعراء: 129 ?
و صناعت ملكه نفسانى است كه از آن، افعال اختيارى بدون انديشه صادر گردد. و گفته شده، علمى است به كيفيت عمل تعلق دارد، و ((صناعت)) حرفه ((صانع)) را گويند و كارش را ((صنعت)) نامند. صناع، كيانى اند كه با دستهايشان كار مى‏كنند.
و كلمه ((صناعت)) در سخنان اميرالمومنين به عنوان يكى از مشاغل بكار رفته است.
((و منها التجار و أهل الصناعات؛ و صنفى از ايشان بازرگانان اند و صنعتگران)) - نامه‏ها: 53 ?
الضمان؛ Insurace

ضمن الشى‏ء: آن چيز را به او تاوان داد، او را وادار به پرداخت آن كرد.
تضامن العرفاء: در برابر صاحب حق با هم متحد و هم پيمان شدند.
گفته مى‏شود: هم متكافلون متضامنون به(آنان هم پيمان و ضامن يكديگرند) از اينرو صاحب حق مى‏تواند حق خود از هر يك از آنان كه بخواهد بگيرد. و ضامن به معنى كفيل و تعهد كننده است. در اصطلاح فقه عقد ضمان عبارت است از اينكه: شخصى مالى را كه بر ذمه ديگرى است به عهده گيرد، و اصل مال يا معادل قيمت آن را بپردازد. اين اصطلاح در سخنان اميرالمومنين على عليه‏السلام آمده است، مى‏فرمايد:
من ضمن تاجرا فليس له الا راس ماله و ليس له من الربح شى‏ء

هر كس به تاجرى ضمانت دهد، تنها اصل سرمايه از آن تاجر خواهد بود، در سود آن سهمى نخواهد داشت - كلينى: كافى 5/240/3 ?
الطعام: طعام، خوراك، غذا Food

اسم جامع همه خوراكيهاست، انه لطيب المطعم، خوراكش پاك است.
و به معنى گندم نيز بكار مى‏رود.
هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الأطعمة

هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد و آزمندى من، مرا به گزينش طعمها بكشد - نامه‏ها: 45 ?
الظلم: ستم Injutice

قرار دادن چيزى در غير خود و در شريعت؛ به معنى انحراف از حق و گرايش به سوى باطل است، كه همان ((جور)) است. نيز به دست بردن در مال ديگرى و از حد گذشتن نيز معنى مى‏شود.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و لا تظلم كما لا تحب أن تظلم؛ بر كسى ستم مكن همانگونه كه نمى‏خواهى بر تو ستم كنند)) - نامه‏ها: 31 ?
العائل: فقير، درويش Poor

به معنى فقير است. عال الرجل علية: فقير شد، أعال: عيالمند شد. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((ما عال من أقتصد؛ درويش نشود، آنكس كه زياده روى نكند)) - كلمات قصار: 134 ?
العارية: چيز عاريتى، عاريت Loan

عارية - به تشديد ياء - عاريه - به تخفيف ياء - منسوب به عار(ننگ) است. از آنجا كه خواستن ننگ است. و يا منسوب به عارة(چيز عاريتى) مصدر دوم أعار اعارة مانند: جابة و اجابة است يا از ماده عار(آمد و شد كرد) گرفته شده است بخاطر دست به دست گشتن. يا از تعاور(تداول و رايج بودن) و از عقود جايز است و به موجب آن اجازه استفاده از عين مال به شخص داده مى‏شود، به شرطى كه اصل آن باقى بماند. و نيز به معنى‏- شهيد ثانى: الروضة البهية 1/388. ? سود بردن و به منفعت رسيدن بدون عوض است. امام على عليه‏السلام فرمايد: ((المال عارية؛ مال، عاريه‏اى بيش نيست. - غرر: 1/61. ?
العامل: كارگزار، حسابدار worker

عمل در صرف اسلامى گاهى به تلاش و زحمتى كه در مقابل مال انجام مى‏شود، اطلاق مى‏گردد. فقهاء بر همين اساس گفته‏اند ((عمل المسلم محترم؛ كار مسلمان محترم است))
و گاهى عمل، به مطلق فعل گفته مى‏شود كه نتيجه آن، مسؤوليت، ضمانت و مؤاخذه است، مانند: تلف كردن و از بين بردن مال ديگران . انسانى كه‏- القرشى، باقر شريف، العمل و حقوق العامل ص 141. ? كار را انجام مى‏دهد ((عامل)) نام دارد و در اصطلاح اقتصاد اسلامى به كسى اطلاق مى‏شود كه حسابها را تنظيم مى‏كند و مى‏نويسد. اين لقب در اصل به امير(متولى كار) اطلاق مى‏گرديد. سپس در عرف براى، ((تنظيم كننده و نويسنده حساب)) بكار رفته و لقب مخصوص او شده است. در- الشر باصى: العجم الاقتصادى ص 287 ? نامه اميرالمومنين به مالك نيز به همين معنى بكار رفته است:
ثم انظر فى أمور عمالك فاستعملهم أختبارا

در كار كار گزارانت بنگر و پس از آزمايش به كارشان بگمار ،- نامه‏ها: 53 ?
و لا تقصر به الغفلة عن ايراد مكاتبات عمالك عليك‏

و غفلتش سبب نشود كه نامه‏هاى عاملانت را به تو نرساند - نامه‏ها: 53 ?
العدل: عدالت، دادگرى justice

دو كلمه عدالت و معادلة به معنى مساوات و بين آنها نسبت تضايف برقرار است.
العدل و العدل مترادفند، ولى عدل در امورى كه با بصيرت فهميده شود، بكار مى‏رود مانند: احكام و عدل و عديل در امورى كه با حواس فهميده مى‏شود، بكار مى‏رود. مانند: وزنها، عددها و پيمانه‏ها. - الراغب، مفردات: 324 ?
عبارت است از حد وسط بين افراط و تفريط و در اصطلاح فقيهان، ((عدل)) كسى است كه از گناهان كبيره بپرهيزد و بر انجام گناهان صغيره اصرار نورزد. امام على ع در تشريح معنى عدل و اقسام آن مى‏فرمايد:
و العدل منها على أربع شعب، على غائص الفهم و غور العلم و زهرة الحكم و رساخة الحلم فمن فهم علم غور العلم و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحكم و من حلم لم يفرط فى أمره و عاش فى الناس حميدا

و عدالت را چهار شعبه است: فهمى كه به عمق چيزها رسد، علمى كه حقايق را در يابد، و داورى كردنى نيكو و راسخ بودن در بردبارى، آنكه نيكو فهم كند به عمق دانايى رسد و هر كه به عمق دانايى رسد از آبشخور احكام دين سيراب بيرون آيد و هر كه بردبارى را شعار خود سازد در كارها تفصير ننمايد و در ميان مردم، ستوده زيست كند - كلمات قصار: 30 ?
العدم: فقر، تنگدستى Destitution

الفقر و العدم به معنى از دست دادن و بيشتر براى از دست دادن مال بكار مى‏رود: امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
من وصلك و هو معدم خير لك ممن جفاك و هو مكثر

اگر فقيرى به تو بپيوندد بهتر از پولدارى است كه از تو روى گرداند - غرر: 5/421 ?
العربون: بيعانه، پيش پرداخت Earnest

از ماده ((عرب)) گرفته شده است. و عبارت است از آنكه مرد چيزى را بخرد يا اجاره كند و بخشى از قيمت يا اجاره را بپردازد. سپس بگويد: اگر عقد - اجاره يا خريد - برقرار شد، آنرا حساب مى‏كنيم وگرنه از آن تو باشد و از تو چيزى از آن را نمى‏گيرم.)) - الفيتورى: المصباح المنير: ص 401 ?
لذا سخنان امام على عليه‏السلام و نشانگر آن است كه بيعانه در زمان حضرت بسيار به كار مى‏رفته است:
لا يجوز العربون الا أن يكون نقدا من الثمن‏

پرداخت بيعانه جايز نيست مگر آنكه جزيى از قيمت و نقدى باشد - الكلينى: الكافى، 5/233/1. ?
العرض: عرضه Offer

عرضه كردن چيزى براى خريداران تا آنرا بخرند ونيز هر چيزى بجز درهم و دينار. و نيز كالاهايى كه پيمانه و وزن در آن دخالتى ندارد. و همچنين حيوان و ملك. اين مفهوم در سخنان اميرالمومنين آمده است:
الفقر و الغنى بعد العرض على الله سبحانه‏

توانگرى و تهى دستى پس از عرضه داشتن كردار است به خداى تعالى‏- كلمات قصار: 446. ?
العرطبة: طبل Drum

و آن طنبور است به طبل نيز گفته شده و صاحب چ كسى است كه بر طبل مى‏زند، امام مى‏فرمايد:
انها لساعة لا يدعو فيها عبد الا استجيب له أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا أو صاحب عرطبة

اين ساعتى است كه هيچ بنده‏اى به درگاه خداوند دست بر دعا بر ندارد، مگر آنكه دعايش مستجاب شود، مگر عشريه بگير(باجگير) يا كسى كه كارهاى مردم را به حكومت گزارش كند يا شرطه يا صاحب عرطبة - طنبور - باشد. - كلمات قصار: 101. ?
العريف: جاسوس، مأمور مخفى Spy

كسى كه به جستجوى احوال و اسرار مردم بپردازد و آن را به حاكم گزارش كند.
و در اصل به معنى شناختن احوال مردم و معرفى كردن آن به ديگران، و از كارهاى نكوهيده محسوب مى‏گردد. چنانكه از اميرالمومنين ذكر كرديم كه فرمود:
انها لساعة لا يدعو فيها عبدالااستجيب له الا أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا؛ اين ساعتى است كه هيچ بنده‏اى به درگاه خداوند دست به دعا بر ندارد مگر آنكه دعايش مستجاب شود، مگر عشريه بگير(باجگير) يا كسى كه كارهاى مردم را به حكومت گزارش كند يا شرطه - كلمات قصار: 101. ?

العشار: عشريه بگير Customduty

كسى كه مسؤول گرفتن عشريه از اموال مردم است، به آن مكاس(= ماليات بگير) نيز مى‏گويند. - محمد عبده، شرح نهج البلاغه: 680. ?
عشار در اصل به كسى گفته مى‏شد كه كالاهايى را كه كافران در ميدان جنگ با خود داشتند به سرزمين اسلام مى‏آورد، اگر اين كار را با آن شرط مى‏كرد. و امام مى‏توانست به آن كالا بيفزايد يا از آن كم كند و يا اگر مصلحت مى‏ديد آن را برگرداند. و امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: و الا أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا.
العفو: احسان، نيكى، باقيمانده مال pardon

المال، باقيمانده مال از نفقه را گويند و نيز به معنى بهترين و پاكترين مال است، قصد كردن براى گرفتن چيزى، و عفاه و اعتفاه: نزد او آمد تا از او طلب بخشش و احسان كند. و عفو اعمال به معنى باقيمانده مال از نفقه‏- راغب اصفهانى: ص 339. ? و خرجى است كه بخشيدن آن سبب تنگدستى صاحبش نشود. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و انما أمرنا أن نأخذ من هم العفو؛ ما مأموريم كه زيادى مال را از آنان بگيريم.))
العمران: آبادانى Building

العمارات(آبادانى) ضد الخرب(ويرانى) است. عمر أرضه يعمرها عمارة؛ و براى ساختمان و غير آن بكار مى‏رود. ((من نعمره ننكسه فى الخلق؛ هر- الفيتورى: المصباح المنير، ص 429. ? كه را عمر دراز دهيم در آفرينش دگوگونش كنيم.)) و عمر، در اينجا به‏- يس: 68. ? معنى مدت زمانى است كه بدن انسان به حيات و زندگى آبادان است، و غير ((بقا)) است و هنگامى كه گفته مى‏شود: طال عمره، يعنى آبادانى بدنش بواسطه روح وى. ابن خلدون در مقدمه تاريخش عمارة و- الراغب الاصفهانى: مفردات، ص 347. ? ((عمران)) را در مقابل بداوة(باديه نشينى) به كار برده است و منظورش تحضر(شهر نشينى) است. و امام على عليه‏السلام همين مفهوم را در نامه خود به مالك اشتر آورده است:
وليكن نظرك فى عمارة الارض أبلغ من نظرك فى استجلاب الخراج‏

ولى بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه زمين باشى، زيرا خراج حاصل نشود مگر به آبادانى زمين ((فان العمران محتمل ما حملته؛ پس چون‏- نامه: 53. ? بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهى، انجام دهند)) و منظور عز عمران، كشاورزى و تأمين عناصر سياست و رفاه براى مردم است.
العمل: كار، انجام كار Job

عمل هر فعل يا كارى كه از حيوان از روى قصد سر زند و أخص از فعل است، چون فعل گاهى به حيواناتى نسبت داده مى‏شود كه فعل از آنها به غير قصد سر مى‏زند و گاهى به جمادات هم نسبت داده مى‏شود و از نظر اقتصادى، ((العمل)) به ((انجام كار)) اطلاق مى‏گردد و جمع آن اعمال است و شامل كار خوب و بد مى‏گردد و كار خوب، عمل صالح است و هر كارى كه در آن خير و صلاح انسان و مردم باشد، عمل صالح نام دارد. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((و العمل الصالح حرث الاخرة؛ عمل صالح كشته آخرت است.)) - خطبه‏ها: 23. ?
عيال الرجل: خانواده، افراد عائله Familly

كسانى هستند كه با انسان زندگى مى‏كنند، خرج و نفقه آنها را پرداخت مى‏شود، مانند برده، همسر و فرزندان خردسال، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:عليه‏السلام الخلق عيال الله و أحب الناس الى الله أشفقهم على عياله‏
، مردمان روزيخوار خدايند و محبوبترين مردمان نزد خداوند دلسوزترين آنها نسبت به خانواده خود است. - شرح نهج البلاغه: 20. ?
العين: سكه پول Money

به سكه مس يا طلا يا نقره اطلاق مى‏گردد ولى راغب اصفهانى مى‏گويد: طلا داراى عين(چشم) است، چون بهترين جواهر است به چشم تشبيه كرده‏اند. - راغب اصفهانى: مفردات ص 355. ?
الغش: خيانت، دغلكارى، كلاهبردارى Fraud

اسم مصدر از غش(خيانت) است و ضد نصح(دوستى خالصانه) و از: الغشش)) (آبشخور آلوده و تيره) گرفته شده است و نيز به معنى تيرگى در هر چيز كينه، سياهى دل ترشررويى است. با او دوستى خالصانه نكرد و آنچه را كه به مصلحت او نبوده در ديده‏اش زيبا انگاشت و اين كلمه در- الفيتورى، المصباح المنير ص 44. ? كلام اميرالمومنين به مفهوم عام و نيز مفهوم خاص كه در معاملات است، آمده است. امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
به مفهوم عام ((و أفظع الغش غش الأئمة؛ بزرگترين دغلكارى، دغلكارى با پيشوايان است)) - نامه‏ها: 26. ?
به مفهوم خاص ((فان المرء المسلم مالم يغش دناءة؛ مسلمان تا زمانى كه آلوده فرومايگى نشده...))
الغارم: غرامت پرداز، وامدار، بدهكار Debtor

الغرم، زيانى كه انسان - بدون ارتكاب جنايت يا خيانت در مالش مى‏بيند و غريم هم به معنى طلبكار و هم بدهكار است. امام مى‏فرمايد: ((وليعط- راغب اصفهانى: مفردات، ص 360. ? منه الفقير و الغارم؛ و به فقيران و وامداران چيزى عطاكند)) - خطبه‏ها: 142. ?
الغامر: زمين Glutwater

زمينى كه قابل كشت باشد، اما در آن كشت و زرع نگردد، و چون آب سطح آن را پوشانده است به آن ((غامر)) گويند. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و يعلم...النينان فى البحار الغامرات...و آمد و شد ماهيان را در درياهاى ژرف مى‏داند)) - خطبه‏ها: 189. ?
الغصب: غصب، تجاوز Rape

دست يافتن بر مال ديگرى از روى تعدى و تجاوز و در اصطلاح شرع، دست يافتن بر مالى با ارزش بدون اجازه صاحبش و بطور علنى، قيد بدون اجازه را براى آن آورده تا شامل وديعه نگردد، و قيد - بطور علنى - را آورده تا شامل سرقت نشود.
امام على عليه‏السلام درباره عواقب غضب مى‏فرمايد: ((الحجر الغصيب فى الدار رهن على خرابها؛ سنگ غصبى كه در بناى خانه بكار رفته باشد، گرو ويرانى آن است. )) - كلمات قصار: 232 ?
الغلاء: تجاوز از حد، گرانى Dearness

غلا فى الامر يغلو غلوا(از حد گذشت) و غلا السعر غلاء (نرخ بالا رفت)

امام مى‏فرمايد: ((ولا أغلى ثمنا من الكتاب؛ هيچ متاعى رواجتر و گرانبهاتر از كتاب خدا نيست - خطبه‏ها: 17 ?
به معنى غلو و از حد گذشتن - امام مى‏فرمايد: ((هلك فى رجلان محب غال و مبغض قال؛ به سبب من، دو كس به هلاكت رسيدن: يكى آنكه در دوستى من غلو مى‏كند و ديگر كسى كه در دشمن من پاى فشرد )) - كلمات قصار: 117 ?
غلات: محصولات، درآمدها Crop

از ماده أغل است أغلت الارض؛ زمين غله داد و زمين غله دار شد. جمع آن غلات و غلال است. همچنين به معنى درآمد از اجاره خانه يا محصول زمين نيز مى‏باشد. امام على عليه‏السلام به مالك:
و أجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد؛ براى اينان در بيت المال خود حقى مقرر دار و نيز بخشى از غلات اراضى صالحه اسلام را در هر شهرى به آنان اختصاص ده - نامه‏ها: 53 ?

الغول: خيانت booties in Traitoraously

غل يغل(خيانت كرد)، خيانت در غنيمت و يا دزدى در غنيمت پيش از آنكه تقسيم گردد. اميرالمومنين مى‏فرمايد: ((وقد أدبرت الحيلة و أقليت الغلية، ولى چاره از دست شده و مرگ ناگهانى در رسيده است )) - خطبه‏ها: 233 ?
الغبن: زيان رساندن، فريبكارى، فراموشى Injury

آن است كه به دوست تو در معامله با نوعى پنهانكارى، زيان رسانى، اگر در مال باشد، گفته مى‏شود، غبن فلان(درخريد و فروش فريب خورد) و اگر در راى و نظر باشد، گفته مى‏شود، غبن و غبنت كذاغبنا؛ آن چيز را از ياد بردم. - راغب اصفهانى: مفردات: 357 ?
الغنى: بى نيازى، توانگرى، ثروتمندى Wealth

به ديگرى محتاج نبودن و غنى(توانگرى، بى نيازى). امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((الشكر زينة الغنى، سپاسگزارى آرايش توانگرى است. )) - كلمات قصار: 65. ?
الغنيمة: غنيمت Booty

اموالى كه مسلمانان از دشمنان خود در جنگ بدست آوردند و يا زمينهايى كه با اسبان و سواران بر آن تاختند. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و لا أدخرت من غنائمها و فرا؛ و از همه غنايم آن مالى ذخيره نكردم )) - نامه‏ها: 45 ?
الفاحش: زشت، ناشايست Abusive

كردار و گفتار بسيار زشت، به بخل هم اطلاق مى‏گردد. و نيز به معنى شخص بسيار بخيل. امام على عليه‏السلام درباره بعضى از تاجران مى‏فرمايد: ((فى كثير منهم ضيقا فاحشا؛ بسيارى از ايشان را روسى ناشايسته است )) - نامه‏ها: 53 ?
الفقير: تنگدست، فقير Poor

در لغت به كسى گوينده كه مهره‏هاى پشتش شكسته شده باشد. و الفقير، نياز انسان به اشياء ضرورى تا زمانى كه انسان در دنياست همراه اوست. و به معنى نداشتن نيازهاى زندگى است.
امام على عليه‏السلام: ((الفقر الموت الاكبر؛ تنگدستى مرگ بزرگتر است، )) - كلمات قصار: 154 ?
((الفقر يخرس الفطن غت حجته؛ زبان زيرك را از بيان حجتش بربندد. )) - كلمات قصار: 3 ?
در فصل سوم اين كتاب درباره فقر به تفضيل سخن گفتيم.
الفلز: فلز Metal

به جواهر معدنى مانند: طلا، نقره، مس و سرب كه در زمين است، اطلاق مى‏شود. امام مى‏فرمايد:
وضحكت عنه أصداف البحار من فلز اللجين و العقيان؛ هر چه را كه از خنده صدفهاى دريا حاصل مى‏شود، از سيم و زر ناب - خطبه‏ها: 90 ?

الفى‏ء: غنيمت جنگى booty - War

آنچه را كه خداوند از جانب مشركين بدون جنگ از آن رسول خود كرد.
آنچه را كه مسلمانان بدون جنگ روى آن مصالحه كرده باشند. در نهايه ابن اثير آمده است:
آنچه كه مسلمانان از اموال كافران بدست آورند . امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و هذا المال ليس لى و لك و انما هو فى‏ء للمسلمين‏

اين نه از آن من است نه از آن تو، غنيمت جنگى همه مسلمانان است - خطبه‏ها: 223 ?
القتر: سختگيرى، صرفه جويى زياد spare To

كاهش دادن هزينه است و در برابر اسراف قرار دارد و هر دو - قتر و اسراف - نكوهيده است و اصل كلمه از قتار و قتر به معنى دورى كه از گوشت بريان يا چوب متصاعد شود و گويى كه مقتر، مقتر دود هر چيز را مى‏خورد. - راغب اصفهانى: مفردات: 392 ?
امام مى‏فرمايد: ((كن مقدرا ولا تكن مقترا؛ ميانه روباش، سختگير مباش )) - كلمات قصار: 32 ?
القرض: وام lend .Loan

دادن بخشى از مال به كسى به شرط آنكه عين مال را برگرداند يا مانند آن را بجاى آن بدهد. و آن مالى است كه به ديگرى مى‏دهى آنرا ادا كند. جمع آن قروض است و از كارهاى پسنديده‏اى است كه مؤمن به آن دعوت شده است: ((فقدموا بعضا يكن لكم قرضا؛ بخشى را پيش فرستيد تا از آن سود بريد )) - خطبه‏ها: 196 ?
القسط: دادگرى، عدالت Justice

نصف صاع است، به بهره و نصيبى كه عادلانه تقسيم شده باشد. مانند: النصف و النصفة(دادگرى و انصاف)- راغب: مفردات 403 ?
امام على عليه‏السلام درباره مؤمنان مى‏فرمايد:
((و يأمرون بالقسط و يأتمرون به؛ مردم را به عدالت فرمان مى‏دهند و خود به عدالت كار مى‏كنند )) - خطبه‏ها: 213 ?
القسم: تقسيم كردن، بهره، سهم Division

تقسيم بهره و سهم هر كسى را به او دادن. قسمت كذا قسما، آنرا بخش بخش كردم، و قئمة به معناى سهم الارث است.
امير المومنين على عليه‏السلام مى‏فرمايد:((فقسم بينهم معايشهم؛ آنگاه روزيهايشان را ميانشان تقسيم كرد )) - خطبه‏ها: 184 ?
القصد: ميانه روى، اعتدال Uprightness

به معنى ((راستى راه )) است و نيز به معنى اعتدال و ميانه روى در هزينه است، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((سيرته القصد و ستته الرشد؛ سيرتش ميانه روى است، آيينش راهنماينده )) - خطبه‏ها: 93 ?
القناعة: قناعت Contenment

بسنده كردن به مقدار كم از خواسته‏هاى مورد نياز، امام على عليه‏السلام‏- راغب: مفردات، 413 ? مى‏فرمايد: ((كفى بالقناعة ملكا؛ قناعت گونه‏اى پادشاهى است )) - كلمات قصار: 220 ?
القوت: غذا، روزى Victuals ,Food

غذايى كه بدن انسان بدان قوام يابد. و توانش را بدان نگه دارد و جمع آن، اقوات است، اميرالمؤمنين مى‏فرمايد: ((فرض فى أموال الأغنيا أقوات الفقراء؛ روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته )) - كلمات قصار: 53 ?
القوام: پايه، اساس Foundation ,Basis

آنچه كه بدان زندگى كنند، آنچه كه نيازهاى ضرورى انسان بدان قائم و بر پا باشد، و نيز به معنى عدل است.
ثم لا قوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج‏

كار لشكر، سازمان نيابد، جز به خراجى كه خداوند برايشان مقرر داشته...
القيمة: ارزش، قيمت Value

ارزش چيزى را تعيين كردن، عين الفعل آن در اصل ((واو)) است و قومت السلعة تقويما؛ كالا را قيمت گذارى كردم، هم در امور مادى و هم معنوى به كار مى‏رود. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((قيمة كل امرى‏ء ما يحسنه؛و ارزش هر كس به چيزى است كه نيكويش مى‏داند)) - كلمات قصار: 78 ?
الكسل: تتنبلى، سستى Indolense

كاهلى و سستى در كارى كه شايسته سهل انگارى نيست به همين سبب، نكوهيده و مذموم است - راغب: مفردات، 431 ?
از اينرو امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
اياكم و الكسل فانه من كسل لم يودلله حقا

از تنبلى و سستى بپرهيزيد چه هر كس تنبلى كند، حق الهى را بجا نياورد- شرح نهج البلاغه: 20/263/80 ?
الكسب: كسب، درآمد Trade

آنچه كه انسان براى رسيدن به نفع و دستيابى به بهره در جستجوى آن است، مانند كسب مال، به معنى طلب روزى است، چه براى خود باشد يا ديگرى. به همين جهت دو مفعولى نيز به كار مى‏رود؛ كسبت فلانا كذا: به فلانى مالى رساندم. امام على عليه‏السلام فرمايد: ما كسبت فوق قوتك فأنت خازن لغيرك؛ اى فرزند آدم هر چه بيش از روزى هر روزه‏ات كسب كنى، تو خزانه دار آن براى ديگرى هستى )) - كلمات قصار: 183. ?
الكرم: بخشش، بذل، گشاده دستى Generosity

به راحتى بخشيدن، كريم، كسى اين كه بلاعوض به ديگرى سود رساند. كرم: به معنى هزينه كردن بلاعوض در جايى كه شايسته است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((الكرم أفضل الشيم؛ كرم و بخشش، بهترين خصلتهاست )) ((الكرم نتيجة علو الهمة؛ كرم ثمره بلند همتى است))- غرر: 1/228 ? - غرر: 1/383. ?
((الكرم معدن الخير؛ گشاده دستى منشأ نيكى هاست )) - غرر: 1/152. ?
الكفاف: مقدار كافى Sufficiency

هر چه كه به ميزان نياز باشد، و چيزى از آن زايد نباشد، شخص را از خواهش باز دارد، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((طوبى لمن ذكر المعاد... و قنع بالكفاف. خوشا به حال كسى كه به آنچه روزيش داده‏اند، قانع باشد.)) - كلمات قصار: 41. ?
الكفاءة: برابرى، تعادل Equivalence

از ريشه كفوء است. ((فلان كف‏ء لفلان فى المناكحة؛ فلان در ازدواج همتاى فلان است الكفاءة، حالتى كه در آن دو چيز با هم مساوى و برابر باشند. التكافو: برابرى، يكسانى.
اميرالمؤمنين مى‏فرمايد:
من سوء الاختيار مغالبة الأكفاء و معاداة الرجال‏

بر همگنان برترى جستن و بامردان دشمنى كردن، انتخابى نادرست است - غرر الحكم: 2816. ?
الكلا: گياه Plant

به گياه و علف گويند خواه‏تر باشد يا خشك، جوهرى در صحاح به معنى عشب(گياه‏تر ) تعبير كرده است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((وأخبرتهم عن الكلأ و الماء؛ و آنان را از گياه و آب خبر دهى )) - خطبه‏ها: 169. ?
الكنز: گنج، اندوخته Treasure

مالى كه در زير زمين مدفون است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((لا كنز أغنى من القناعة؛ هيچ گنجى، توانگرتر از قناعت نيست)) - كلمات قصار: 363. ?
((فوالله ما كنزت من دنياكم تبرا؛ بخدا سوگند، پاره زرى از دنياتان نيندوخته‏ام )) - نامه‏ها: 45. ?
الكيل: پيمانه، اندازه Measure

كال يكيل كيلا للقمح و غيره: اندازه و مقدار گندم را به واسطه پيمانه معين كرد، به معنى قيمت و نرخ هم آمده است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
ويل أمه كيلا بغير ثمن لو كان له و عاء

شگفتا، شگفتا، دانش و حكمت را برايگان پيمانه مى‏كنم. اگر آن را ظرفى باشد
المال: مال، پول Mony

هر چه كه انسان بدست آورد، جنس آن هر چه باشد و به همين معنى در- بنهانى: النظام الاقتصادى الاسلامى ص 61. ? سخنان اميرالمومنين عليه‏السلام وارد شده است ((فالمال لا يبقى لك و لا تبقى له؛ نه مال براى تو باقى ماند نه تو براى مال باقى مانى )) و نيز به‏- نامه‏ها: 31. ? معنى مطلق مال، ((يا كميل العلم خير من المال؛ اى كميل علم بهتر از مال است )) - كلمات قصار 139. ?
المؤونة: رنج، زحمت، تهيه آذوقه Provision

بارى كه انسان براى تأمين هزينه و تهيه آذوقه خانواده بر دوش مى‏كشد. اميرالمومنين على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و تنزل المعونة على قدر المؤونة؛ يارى خداوند به مقدار رنج و زحمت هر كس برسد)) - كلمات قصار: 133. ?
الجماعة: گرسنگى، قحطى Famine

ضد سيرى است و عام مجامة(سال قحطى) و الجوع الاغبر(گرسنگى شديد). امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و أنظر الى ما أجتمع عندك من مال الله فاصرفه الى من قبلك من ذوى العيال و المجاعة

در مال خدا كه نزد تو گرد مى‏آيد، نظر كن و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه در نزد تو هستند و به محتاجان و فقيران برسان - نامه‏ها: 67. ?
المحترف: پيشه ور Professional

به معنى صاحب حرفه، اميرالومنين مى فرمايد: ((ان الله يحب المحترف الأمين؛ خداوند پيشه ور امانت را دوست مى‏دارد )) - من لا يحضره الفقيه: 3/95. ?
المسألة: خواهش، نياز Need

در خواست كمك از ديگرى است و يا از مردم كمك خواستن. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
فلتكن مسألتك فيما يبقى لك جماله و ينقى عنك و باله‏

پس همواره از خداوند چيزى بخواه كه نيكى آن برايت بر جاى ماند و- كلمات قصار: 6. ? رنج و مشقت آن از تو دور باشد - نامه‏ها: 31. ?
المسألة خباء العيوب، خواهش، پرده از عيب‏ها بر مى‏دارد - كلمات قصار: 6. ?
المسكين: تهيدست Needy

شخص نادار، بى چيز، تهيدست، بر خلاف فقير، نيز كسى كه از ديگران درخواست و خواهش مى‏كند. اين قول ((مجاهد)) است. اميرالومنين مى‏فرمايد:
ثم الله الله فى الطبقة السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و أهل البؤس و الزمنى‏

خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودين، كسانى كه بيچارگان اند، از مساكين، نيازمندان و بينوايان و زمينگيران - نامه‏ها: 53. ?
المساومة: معامله Bargain

خريد و فروش چيزى بدون در نظر گرفتن قيمت اول، يعنى قيمتى كه فروشنده آن را خريده است، و نيز به معنى عرضه كالا به مشترى براى فروش با ذكر قيمت. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((هم خلالكم يسومونكم ماشاؤوا؛ خود در ميان شما هستند و هر آزار كه خواهند بر شما روا دارند)) - خطبه‏ها: 167. ?
السماوات: مساوات، برابرى Equity

سوى، سواء (ميانه و وسط)سواء و سوى(مساوى الطرفين)، خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد
ان الذين كفروا سواء عليهم، أنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون‏

كافران را خواه بترسانى يا نترسانى تفاوتشان نكند و مساوات در ارزش‏- بقره: 6. ? گذارى كالاها زياد به كار مى‏رود. مثلا: هذا الثوب مساوى كذا؛ اين لباس مساوى فلان مقدار است، در اصل به معنى تساوى در ارزش و مقدار است. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و أشهد أن من ساواك بشى‏ء من خلقك فقد عدل بك‏

شهادت مى‏دهم كه هر كه ترا به گونه‏اى با مخلوقات برابر سازد، همانند آنهايت پنداشته. - خطبه‏ها: 90. ?
ألا و ان حق من قبلك و قبلنا من المسلمين‏ء قسمة هذا الفى‏ء سواء

بدان مسلمانانى كه در نزد تو هستند، يا در نزد ما هستند، سهمشان از اين غنيمت برابر است - نامه‏ها: 43. ?
المستضعفين: ناتوانان Oppressed

ضعف مخالف قوت است و قد ضعف(ضعيف شد) و ضعف ممكن است در جان باشد يا جسم يا مال باشد. ضعف و ضعف، دو كلمه است. خليل گفت: الضعف(ضعف در بدن) است و الضعف(ضعف در عقل) است، استضعفه(او را ضعيف يافتم). امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و كانوا قوما مستضعفين قد أختبرهم الله بالمخصة

مردمانى بودند به ناتوانى موصوف و خداوندشان به گرسنگى امتحان نمود - خطبه‏ها: 234. ?
المصالح: منافع، Interests

مفرد آن مصلحت است. آنچه موجب صلاح گردد. كارهايى كه انسان به نفع خود يا خانواده‏اش انجام مى‏دهد. ((هو من أهل المفاسد لا المصالح؛ او جزء اهل مفاسد و تباهى است نه مصالح و خير انديشى )). امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((اللهم...فدلنى على مصالحى؛ خدايا مرا در آنچه صلاح من در آن است، راه بنماى )) - خطبه‏ها: 218. ?
المصانعه: رشوه Bribe

اميرالمومنين على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((لا يقيم أمرالله سبحانه الا من لا يصانع؛ فرمان خداى را بر پا ندارد، مگر آنكه، در اجراى حق مدارا نكند)) - كلمات قصار: 107. ?
المضطرب: مسافر Merchant

اضطراب، جنبيد، موج زد، و مضطرب(مسافر) و التاجر المضطرب: بازرگانى كه دائم السفر است، از جائى به جايى ديگر در حركت است. اميرالومنين عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((ومنهم المضطرب بماله،...خواه آنها كه با سرمايه خويش اين سو و آن سو سفر كنند )) - نامه‏ها: 53. ?
المطارح: راههاى دورى كه تجار از آن كالا وارد كنند Merchandise

الطرح(مكان دور). اميرالمومنين على عليه‏السلام درباره تجار مى‏فرمايد:
و جلا بها من المباعد و المطارح فى برك و بحرك و سهلك و جبلك‏

اينان...به دست آورند گان آن از راههاى دشوار و دور، خشكى و دريا، دشتها و كوهسارانند. - نامه‏ها: 53. ?
المعادن: معادن،كانها Mineral

از عدن(اقامت كرد) گرفته شده و از همين ريشه است جنات عدن(بهشتهايى كه محل اقامت اند) معدن(جايى كه مردم در تابستان و زمستان در آن اقامت كنند).
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((و لو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال؛ اگر ببخشد، هر چه را كه از معادن كوهها بيرون مى‏آيد )) - خطبه‏ها: 90. ?
المعاش: معاش وسيله زندگى subsistence

آنچه كه حيات بدان ميسر گردد، وسيله زندگى، خوراك و پوشاك. امام مى‏فرمايد: ((وأسبغ عليكم المعاش؛ وجه معاش شما را به فراوانى مهيا داشت )) - خطبه‏ها: 181. ?
المغرم: طلبكارى Creditor

چون عزم(بدهكارى) است، امام مى‏فرمايد: ((ويرفع بها عنه المغرم؛ باختهاى او را جبران كند ))
المقدار: كميت، مقدار Quantity

در لغت به معنى كميت است. و در اصطلاح كميت متصل است كه مشترك بين جسم، خط و سطح است. امام مى‏فرمايد: ((حتى اذا بلغ الكتاب أجله و الأمر مقاديره؛ تا آن زمان كه مدت عمر دنيا مكتوب افتاده است، به سر آيد و كار، بدان مقدار كه مقرر است، در رسد)) - خطبه‏ها: 108. ?
المقل: بينوا، كم ثروت ital cap Small a Having

((والمقل غريب فى بلدته؛ بينوا در شهر خود غريب است )) - كلمات قصار: 3. ?
المكافاة: پاداش نيك Reward

پاداش احسان و نيكى را به مانند آن دادن،
اميرالمومنين مى‏فرمايد: ((من أحسن العمل حسنت له المكافاة؛ هر كس خوب از عهده كار برآيد، پاداش خوب به او دهند )) - غررالحكم: 5/277. ?
الملح: نمك Salte

ماده‏اى كه در سطح زمين به صورت گسترده‏اى پراكنده است.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((لا يحل منع الملح و النار؛ نشايد كه ديگران را از نمك و آتش محروم كرد)) - كافى 5/308/29. ?
الملك: مالكيت، دارايى Possession

رابطه قانونى ميان انسان و چيزى كه مطلقا تحت تصرف اوست، و مانع از تصرف ديگران مى‏شود امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((اذا ملكت‏- الشر باصى: المعجم الاقتصادى ص 441. ? فاعتق؛ آنگاه كه مالك شدى، آزاد كن )) - غرر: 3/117. ?
المماكسة: چانه زدن در معامله Bargain

مكس فى البيع مكسا و ما مكس مما كسة فى البيع‏

در معامله چانه زد و قيمت را كم كرد.
مكس(جمع آورى ماليات) و نيز آنچه را كه عشار(عشريه بگير) از مردم مى‏گيرد. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ((لا تماكس فى البيع و الشراء؛ به هنگام معامله - خريد و فروش - چانه نزن )) - شرح نهج البلاغه: 20/306/502. ?
المنافع: جمع منفعت، سود Interests

جمع منفعت، هر چيز سودمند، منافع المنزل(تجهيزات و متعلقات منزل)
امام على عليه‏السلام درباره قاضيان و كار گزاران و دبيران به مالك مى‏فرمايد: ((فانهم مواد للمنافع؛ زيرا اين گروه خود مايه‏هاى منافع اند )) - نامه‏ها: 53. ?
((لما يحكمون من المعاقد و يجمعون من المنافع؛ گردهم مى‏آيند تا سودى حاصل كنند)) - نامه‏ها: 53. ?
النسيئة: تأخير trenction Credit

نسأالشى‏ء: آن را به تأخير انداخت، النسى‏ء: تأخير، اميرالمومنين مى‏فرمايد:
و ليس له الا أقل التقدين الى الأجل الذى أجله بنسيئه‏

تنها كمترين مقدار از بها تا مدتى به نسيه نزد او مى‏ماند - التهذيب: 7/53/230. ?
النفل: غنيمت Booy - War

به معنى غنيمت است و جمع آن انفال و النفل(آنچه كه بدون جنگ براى مسلمانان بدست آيد)همان ((فى‏ء)) است. امام مى‏فرمايد: ((و ان للقائم بأمور المسلمين الأنفال؛ انفال از آن حاكم مسلمين است )) - وسائل الشيعه: 6/271. ?
النقد: بها، قيمت Cash
به مقدارى از قيمت كالا اطلاق مى‏گردد كه زود پرداخت شود، امام مى‏فرمايد: ((...أو نقدت الثمن من غير حلالك؛ يا نقدى كه بر شمرده‏اى از حلال نباشد)) - التهذيب: 7/53/230. ?
لا يجوز العربون الا أن يكون نقدا من الثمن‏
پرداخت بيعانه جايز نيست، مگر آنكه جزئى از قيمت نقدى باشد - كلينى: كافى 5/233/1. ?
النمو: رشد Growth
رشد متناسب همه اجزاى بدن، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
وفرض الله صلة الرحم منماة للعداد
صله رحم را براى افزودن شمار خويشان واجب ساخت - كلمات قصار: 244. ?
النمارق: جمع نمرق: بالش cerpet Gmall
النمرق و النمرقة(بالش كوچك) امام مى‏فرمايد:
فاستبدلوا بالقصور المشيدة و النمار الممهدة
به كاخهاى بلند و بالشهايى كه به آن تكيه مى‏زدند، بدل كردند. - خطبه‏ها: 217. ?
الورق: سكه، مسكوك Note
مال از دراهم و شتر و غير آن، الورق: درهمهاى مضروب. امام مى‏فرمايد:
فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك‏
همچنانكه زر و سيمت را حفظ مى‏كنى، زبانت را هم حفظ كن - كلمات قصار: 372. ?
الوزن: وزن كردن Weight
شناخت ارزش هر چيز، وزنته وزنا(وزن و ارزش آن را معلوم كردم). امام مى‏فرمايد: ((وليكن البيع سمحا بموازين عدل: بايد خريد و فروش به آسانى و بر موازين عدل صورت گيرد )) - نامه‏ها: 53. ?
الوسع: توانگرى Affordibility
ثروتمندى و توانايى. امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
من وسع عليه فى ذات يده...فقد امن مخوفا
كسى كه خداوند در دارائيش گشايش داده، خود را از حادثه ترسناكى در امان پنداشته است - كلمات قصار: 350 ?
الوفر: فراوانى Plenty
مال بسيار، افزونى ثروت: امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
لا شدن عليك شدة تدعك قليل الوفر
چنان بر تو سخت گيرم كه كم مايه مانى - نامه‏ها: 20. ?
الهبة: بخشش Donation
((مالى را بلاعوض در اختيار كسى قرار دادن ((لا تحجزه هبة عن سلب؛ كسى او را از پرداختن به ديگرى مانع بيايد )) - خطبه‏ها: 186. ?
الوديعة: وديعه، امانت، سپرده Deposit
نايب گرفتن در لفظ و نگهدارى. امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
و اول وديعة ترتجعها من ودائع نعمك عندى‏
نخستين وديعه‏اى از ودايع خود كه از من باز پس مى‏گيرى - خطبه‏ها: 215. ?
الهداية: هديه Present
چيزى كه بدون شرط بازگشت گرفته مى‏شود. امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:
لان أهدى لأخى المسلم هدية تنفعه أحب الى من أن أتصدق بمثلها
((اگر هديه به برادر مسلمانم بدهد كه به وى سود رساند، نزد من از صدقه دادن آن بهتر است )) - كافى: 5/143/1. ?
اليسار: ثروتمندى، توانگرى‏
بى نيازى، أيسر الرجل، (آن مرد توانگر و بى نياز باشد)، يسر(آسانى، توانگر) مخالف عسر(= سختى، تنگدستى)است. امام مى‏فرمايد: ((((اللهم صن وجهى باليسار؛ بار خدايا به توانگرى آبرويم را حفظ كن )))) - خطبه: 216. ?

fehrest page back page